گزارش تکان دهنده از فجایعی که در زندان عادل آباد شیراز می گذرد؛ به قلم لیلا حسین زاده پس از آزادی
ما از زندان میرویم اما زندان از ما نمیرود، چشمان تکتک هماتاقیهایم وقتی روی زمین میکشیدندم و حتی فرصت آغوش و بوسهای فرصت یک خداحافظی نداشتم، روی شانه ام مانده. باید بنویسم تا چشمانشان را از دوشم زمین بگذارم، تا قلبم که حالا یک گوشهاش عادلآباد است،آرامتر بتپد. باید بنویسم.