یک فریم از انقلاب – تهران
یکی از شبهای سالگرد آبان، ما حرکت کردیم با سیل جمعیت از چهار راه تا چند تا خیابون بالا تر شعار میدادیم و حقمون رو طلب میکردیم. یه دفعه حمله کردن بسیجی ها سرو صورت بسته تیر اندازی شد چند نفر ساچمه ی خوردن ما فرار کردیم داخل کوچه بعد همه جا ساکت شد زخمی ها رو بردن صدای ناله ی مادری میومد من نتونستم بمونم داخل خونه امن اومدم سر خیابون رفتم جلو مادر رو دلداری بدم داد میزد و گریه میکرد همین که برگشتم یه بسیجی با اسپری زد توی چشمام جای رو نمیدیدم موهام رو گرفت پرتم کرد زمین با شوکر برقی زد توی گردنم و پاهام و کمرم بچه ها ریختن شعار دادن اینا حمله کردن اون طرف خیابون و یه عده خودشون رو رسوندن به من یه دست سمتم داز شد و بلندم کرد از زمین تا دوساعت کور شده بودم زیر بغلم رو چند نفر گرفتن بسیجی ها باز حمله کردن خواستن ببرنم ولی یه مرد مسن اومد جلو و کلی زدنش ولی نذاشت ببرنم خانم ها اومدن جلو و من رو رسوندن به خانواده ام اون شب دوساعت بیمارستان بودم رفتم زیر اکسیژن و چشمام رو شستن و بعد از سه روز الان هنوز من یه مبارزهستم.
۲۸ آبان