الهه حسیننژاد فقط یک اسم نیست؛ او نماد هزاران زن و دختریست که در تاریکی جمهوری اسلامی ناپدید شدهاند
به قلم شیرین شمس
الهه حسیننژاد، زن ۲۴ ساله ساکن اسلامشهر، از روز یکشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۴ (۲۵ مه ۲۰۲۵) بهطور ناگهانی ناپدید شده است. او که در آرایشگاهی در سعادتآباد تهران کار میکرد، آن روز برای مراقبت از برادر ناتوانش زودتر محل کار را ترک کرد تا به خانه بازگردد. به گفته خانوادهاش، الهه در حوالی میدان آزادی از وسیله نقلیه پیاده شده و قصد داشته با خودرویی به سمت اسلامشهر برود. آخرین تماس او با خواهرش بوده؛ گفته بود در راه رسیدن به میدان نماز اسلامشهر است. پس از آن، تلفنش خاموش شده و هیچ خبری از او در دست نیست. تلاشهای خانواده برای یافتن او، از جمله بررسی دوربینهای مداربسته و ردیابی تلفن همراه، تاکنون بینتیجه مانده است.
این حادثه، موجی از نگرانی در جامعه و فضای مجازی برانگیخته؛ نگرانیای که ریشه در ناامنی ساختاری در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی دارد.
الهه حسیننژاد تنها یک فرد نیست؛ نماد هزاران زن و دختری است که در تاریکی این نظام گم شدهاند. کشوری که در آن، زنان نه امنیت در خانه دارند، نه در خیابان، نه در دانشگاه و نه در محیط کار. و همه اینها زیر سایه سنگین و ضدزن و متجاوز جمهوری اسلامی است.
در جامعهای که گمشدن یک دختر به خبری روزمره بدل شده، مقصر فقط آدمربا نیست؛ این خود نظام جمهوری اسلامی است که باید در جایگاه متهم اصلی بنشیند. رژیمی که نهتنها امنیت زنان را تأمین نمیکند، بلکه با قانونگذاری زنستیز، سرکوب سیستماتیک، فساد نهادینه و رعبافکنی سازمانیافته، و وضعیت فلاکتبار، بستر این جنایتها را مهیا کرده است.
ناپدید شدن الهه یادآور ناپدید شدن شمار قابل توجهی از معترضین زن زندگی آزادی از جمله نیکا شاکرمی و دنیا فرهادی توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی است که الگویی کلان برای ربودن و ناپدید سازی زنان است.
جمهوری اسلامی نه تنها حافظ جان زنان نیست، بلکه دشمن مستقیم آنهاست. این حکومت، تلاش میکند با بیپاسخ گذاشتن خانوادهها، ساکت کردن رسانهها، و ایجاد ترس در دل جامعه، ناپدیدشدن انسانها را به یک رویه عادی و تکرارشونده تبدیل کند. گویی جان مردم، و بهویژه زنان، تهدید بزرگی برای این رژیم محسوب میشود.
وقتی یک زن، حتی در مسیر بازگشت به خانهاش، در دل پایتخت، امنیت ندارد، این نه یک نقص در سیستم، بلکه نشان از یک فروپاشی هولناک زیر سایه سیاه نظامی است که تنها با سرکوب زنده است و باید نابود شود. پایان این کابوس، تنها با پایان دادن به حیات و قدرت سیاسی جمهوری اسلامی ممکن است. این رژیم باید سرنگون شود، نه از سر خشم، که از سر ضرورت. برای نجات زنان، برای بازگرداندن کرامت انسانی، برای امنیت، برای ساختن جامعهای که در آن «گمشدن» یک زن دیگر معنایی نداشته باشد.