بیانیه فعالان دانشجویی دانشگاه تربیتمدرس در سالگرد قتل حکومتی مهسا / ژینا امینی
یک سال از قتل حکومتی مهسا ژینا امینی و طلوع جنبش «زن، زندگی، آزادی» میگذرد. دختر کرد زمانی که از شهرستانی حاشیهای عازم پایتختِ امالقرای جهان اسلام میشد، گمان نمیبرد که نامش رمز یکی از شکوهمندانهترین رخدادهای سیاسی ـ اجتماعی تاریخ معاصر ایران شود؛ رخدادی که روح زخمی مردم را احضار کرد، ازـیادـرفتهگان را از گورِ تاریخ بیرون کشید و زندهگان را به «زندهگی» و مطرودان را به قیام فراخواند. قتل مهسا نقطۀ گسستی شد از جریانهای عقیمِ درون-حکومتی و آغازی برای همۀ ایرانیان در تلاشی نفسگیر بهسوی نظم اجتماعی و سیاسیِ جدید؛ نظمی که امروز همه به آن امید بستهایم که هرچه بیشتر آزاد، عادلانه و انسانی باشد. جنبش ژینا یک «نه»ِ بزرگ به حکومت و ایدئولوژیِ فرتوت و نازایش بوده که چهار دهه به زورِ پلیس و رسانه و پول سرپا نگهداشته شده بود. این شاید درستترین و دقیقترین تعبیری باشد که در این یک سال تکرار شده است: «بعد از قتل مهسا و جنبش ژینا دیگر هیچ چیز مانند گذشته نیست».
در روزها و ماههایی که سپری کردیم شجاعتِ باشکوه زنان و مردان همراه بود با چیزی که شاید بتوان آن را «تکثیرِ انقلابیِ فضا و کنشهای خلاقانه» تعبیر کرد؛ به نحوی که دانشگاه، خیابان، میادین، محلات، زندانها، مدرسه، کارخانه، بازار و حتی بیلبوردهای تبلیعاتی، که تا به حال فضاهایی فروبسته و انحصاری محسوب میشدند، به فضاهایی انقلابی و گشوده تبدیل شدند و فرمهای خلاقانهای از کنشگریِ سلبی و ایجابی را ممکن کردند. جنبش ژینا به این معنا، نقطهی گسستی از نظم امور پیشین و انفجاری در الگوها و شیوههای جاری و گشودن امکانها و افقهایی جدید را به ما امید داده است. دانشگاه نیز که همواره سرشار بوده از نیرو و میلِ جوانیِ ضد سلطه، روزهای درخشانی را از سر گذراند. دانشگاه، که شدیدترین تازیانهها را بر تن و روحش وارد کردند، تا جایی که جان داشت مقاومت کرد و همنفس با خیابانهای شهر «زن زندگی آزادی» و رنجهای محرومان و مطرودان را فریاد زد.
اکنون اما جنبش ژینا نه در لحظۀ نهاییاش بلکه در فرایند کاملشدن و تحققیافتن ظرفیتها، بالقوهگیها و امکانهایش قرار دارد. هر انقلاب سیاسی به انقلابهایی اجتماعی و دگرگونی عمیق در شیوههای فهم، الگوهای معرفتی، فرمهای باـهمـبودن و آرایشهای اجتماعی و مدنی نیازمند است. بدون این دگرگونیها بیتردید سلطه در لباسی دیگر ظاهر شده و تاریخ را تراژیک و کمیک تکرار میکند و به ریشمان میخندد.
میگویند که ایام انقلاب به کلاس درسی فشرده و نفسگیر شبیه است؛ یک آموزش عمومی رایگان علیه آموزههای باطل حاکمان و سلطهگرانِ زمانه. انقلاب ژینا به ما آموخت که: زن میتواند قهرمان اول خیابانهای شهر باشد، مردان میتوانند با افتخار حقوق پایمال شدۀ زنان را فریاد بزنند، اقوام مختلف، بیآن که برچسبِ کاذب و فریبندهی «تجزیهطلب» به آنها زده شود، میتوانند ذیل حقوقی همگانی متحد شوند و کارگر و معلم و دانشجو برای حقوق پایمالشدهشان کنار هم بایستند.
ما اکنون در یک سالگی جنبش، یک پیشاـانقلاب را تجربه میکنیم. بنابرین چیزهایی که در برهۀ کنونی به آن محتاج هستیم کمتر یا بیشتر، شبیه به اینها هستند: خلق شیوهها، فرمها و فضاهای جدیدی از زندگی جمعی در خانه، مدرسه، دانشگاه، محل کار و فراغت؛ تشکلسازیهای خرد و ایجاد شبکههای نامحسوس از گروههای مختلفاجتماعی؛ و نقد بنیانیِ الگوهای ذهنی و معرفتیمان که تاریخِ ستم، طرد و سلطه در آن خانه کرده است. همچنین ما به عنوان دانشگاهیان، دانشگاه را به عنوان یک فضای ماهیتاً سیاسی همچون سنگری علیه “دیکتاتور” دانسته و از آن محافظت خواهیم کرد. برخلاف خیال باطلِ دیکتاتور و یارانش، در دانشگاه میمانیم و آن را به فضایی زنده برای مقاومت، سرپیچی و نافرمانی تبدیل میکنیم. اکنون سرمشق ما در پیشا-انقلابِ دانشگاه این چنین است:
– ایستادگی در برابر حذف دانشجویان و اساتیدِ همراه با انقلاب؛
– زنده نگهداشتن انقلاب در دانشگاه به واسطۀ فرمهای خلاقانه و بدیع؛
– اندیشیدن به دانشگاهِ فردای انقلاب و فرمها و شیوههای دموکراتیکتر و عادلانهتر آموزش عالی؛
– ارتباطگیری و شبکهسازیهای خُردِ دانشگاهی و غیردانشگاهی؛
– محافظت از زیست دانشگاهی و دستاوردهای صنفی موجود که به واسطۀ خصوصیسازی و پولیسازیِ آموزشْ روزبهروز بیشتر در معرض خطر قرار گرفته است؛
– ایستادگی در برابر فرایندهای فرودستسازی و تحقیر دانشجویان از سوی اساتید و مدیران (این واقعیت بهویژه در دانشگاه تربیتمدرس، به عنوان دانشگاهِ خودخواندۀ تراز نظام و استادسالار، به وضوح مشاهده میشود).