بیانیه جمعی از دانشجویان دانشگاههای تهران به مناسبت روز ۱۶ آذر
متن تحلیلی از شرایط دانشگاهها از سوی جمعی از دانشجویانِ:
دانشگاه الزهرا
دانشگاه پلیتکنیک
دانشگاه تهران
دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی
دانشگاه علامه طباطبایی
دانشگاه علم و صنعت
دانشگاه هنر تهران
به نام زنزندگیآزادی؛
تقویمی که خجالتزده از ثبت جنایاتشان است، ۱۶امین روز آذر را نشان میدهد، روزی که اگرچه بهانۀ نخستین آن امروز ۷۰ ساله شد، اما به پهنای تاریخ یادآور امتداد مبارزه با خفقان است. اختناقی که امروز به طرق مختلف نمود خود را در دانشگاهها نشان میدهد و گواهی بر تشدید موج چندم انقلاب فرهنگی در دانشگاههاست.
روزِ یادآورِ هویت دانشجو را در حالی سپری میکنیم که خانهاش را ویران و خودش را به یکی از اهداف اصلی سرکوبگری نظام تبدیل کردهاند و در این راه دست از هیچ تلاشی برنمیدارند.
اما دانشجو کیست و هویت دانشجویی چیست؟ آیا دانشجو در درس و علمآموزی خلاصه میشود؟ دانشجو و دانشگاه از هم معنا میگیرند و به هم معنا میدهند و با حذف هر کدام دیگری هم حذف میشود. برای فهم این مهم باید به جایگاه دانشگاه نگاهی بیندازیم و با تحلیل نهاد دانشگاه هویت خود را پیدا کنیم. دانشگاه جاییست که دههها فعالیت دانشجویان در تاروپود آن نقش بسته است و مختص امروز و دیروز نیست. هنوز پژواک صدای اعتراض دانشجویان خشمگین در ۷۸ و ۸۸ در صحن دانشگاه طنین انداز است.
دانشگاه زمانی برای استبداد خطرساز شد که نوشتن سرفصلی از کتاب ایران و راه پیموده به آزادی را آغاز کرد. دانشجویان مسائل سیاسی را به کلاسهای دانشگاه آوردند و نسبت به آن از بستر دانشگاه و با هویت دانشجویی کنش و واکنش انجام دادند. اینجاست که میبینیم حاکمیت نسبت به این هویت، کینهتوزانه برخورد میکند. حال به گوشهای از این سرکوب فراگیر خواهیم پرداخت.
تفتیش عقاید و سرکوب آزادی بیان
بارها مشاهده شده است که در معدود نمایشهای توخالی تریبون آزاد -که حتا در برخی دانشگاهها هیچگاه چنین مراسمی تشکیل نشد-، سخن از آزادی بیان به میان آمد. اما پرواضح است که به خطر افتادن امنیت دانشجویان پس از چنین مراسمی، ناقض این امر است و کارکردی جز شناسایی صداهای معترض ندارد.
نهتنها فضای حقیقی، بلکه نظارت سرکوبگرانه بر فعالیتهای مجازی نیز منتج به احضار و تشکیل پرونده برای دانشجویان شده است. مستندسازی برای کمیتههای انضباطی از طریق پیامهای ایشان در گروههای مجازی و بسترهایی چون توییتر و اینستاگرام، بهمنزلهٔ ورود به حریم شخصی دانشجویان و نقض آشکار آزادی بیان ولو در حد کمترین پیامهای اعتراضی است.
تسخیر نهادهایی چون بخش مرکز مشاوره بهجهت افشای اطلاعات و عقاید دانشجویان به نیروهای حراست و پرسشهایی از دانشجویان در جلسات حراست و کمیتههای انضباطی که واضحاً به قصد تفتیش عقاید است و حتا شکل آن نیز بهسان بازپرسیست؛ دیگر اقدام دانشگاه در راستای نقض آزادی بیان است.
یکدستسازی فضای دانشگاه؛ اخراج اساتید و دانشجویان
“افراد نامطمئن را از دانشگاهها حذف کنید”
تنها چندی پس از این نقل قول، روندی که از ابتدای جنبش و حتا قبلتر از آن شروع شده بود، تشدید یافت و در راستای یکدست سازی فضای دانشگاه، شاهد افزایش اخراج دانشجویان و اساتید معترض بودیم.
حذف اساتید دگراندیش و جذب اساتید وابسته به نظام با فیلترهای متعدد و بهدور از پارامترهای علمی، مخالفت با سنوات مازاد برای دانشجویانی که پیشینهٔ انضباطی داشتهاند، حذف اسامی دانشجویان معترض برای ارشد مستقیم، تعلیق و آزار اساتید معترض و بسیاری از موارد دیگر؛ مؤید این یکدست سازی فضای دانشگاههاست.
امنیتی کردن فضای دانشگاهها؛ تشکلزدایی و حمایت از تشکلهای ضد دانشجویی
گویی احکام سنگین کمیتههای انضباطی و برخوردهای تند حراست، برای برقراری جو امنیتی کافی نبوده است و نصب دوربینهای مداربسته، حصارکشی به دور فضاهای داخل دانشگاهها، بهکارگیری نیروهای لباس شخصی و حتا ورود حجاببانان (آزارگران پوشش) و حضور مستقیم نیروهای امنیتی خارج دانشگاه نیز در دستور کار قرار گرفته است تا فضای امنیتی دانشگاهها بیش از پیش تشدید شود. گویی نیروی حکومتی متمرکزی موظف شده است تا امکان هر فعالیت معترضانه را از دانشجویان سلب کند.
باز گذاشتن دست آتش به اختیارانی که ذیل نهادهای ضد دانشجویی چون بسیج، نهاد رهبری، تشکلهایی که با دخالت نهادهای فرادانشگاهی به بازوهای حراست تبدیل شدهاند و …، آزادانه در راستای سرکوب فعالیت میکنند؛ در حالی رخ میدهد که آخرین سنگرهای دانشجویان مبارز نیز از تیغ اینان در امان نیست، شوراهای صنفی، انجمنها، کانونهای فرهنگی و به طور کلی هر تشکل همسو با دانشجویان مورد حملۀ نظام قرار گرفته است و نه اجازۀ فعالیت در حوزههایی که در ذات آنهاست، داده میشود و نه اجازۀ رشد و شکلگیری تشکلهای دانشجویی.
لغو مجوز، تعلیق و دخالت در روند برگزاری انتخابات (جهت تعلیق یا همسو سازی با ایدئولوژیهای نظام) از مصادیق تشکلزداییست. علت اما مشخص است، هر گونه بستری که تقویتکنندهٔ جنبش دانشجوییست، مورد غضب نظام است و هدف، مصادرۀ صدای دانشجوست.
برخوردهای سلیقهای در کمیتههای انضباطی
قانونهایشان مبدل به ابزاری شده است تا به وقتش با آن سرکوب کنند و از معدود مفادی که به نفع دانشجوست نیز صرف نظر میکنند. به عنوان مثال در کمیتههای انضباطی، از ابتدای اطلاعرسانی به دانشجو تا شیوۀ برگزاری جلسات و در نهایت صدور احکام، تخلفات قانونی بسیاری رخ میدهد. کمیتههایی که پس از تغییرات منفی و بعضاً متناقض شیوهنامۀ انضباطی جدید، دست خود را برای صدور احکام سنگین نظیر چندین ترم تعلیق و اخراج باز میبیند و فعالیتهای بیرون دانشگاه را جرم انگاری میپندارد.
اما نهتنها قانون، بلکه دست به انواع ابزار و فرمهای فشار و استفاده از بیقانونی بردهاند. در این بین، روان دانشجو نیز بازیچهای برای اینان شده است. تماسهایی که با خود دانشجو و حتا با خانوادهٔ وی گرفته میشود و هدفی جز ارعاب ندارد. تماسهایی که از سوی private number، شورای امنیت و … گرفته میشود و در آن انواع تهدید رخ میدهد.
برخوردهای سلیقهای اما صرفاً در کمیتههای انضباطی رخ نمیدهد. عدم پذیرش اساتید همسو با جنبش برای حضور در برنامههای دانشجویان، جلوگیری از ورود برخی دانشجویان معترض به خوابگاه و سلب خدمات رفاهی از ایشان، تخصیص بودجه برای اهداف ایدئولوژیک نظام؛ تنها نمونههای از برخوردهای سلیقهای و بیپایۀ اینان در راستای سرکوب فراگیر است.
حذف رشتههای خطرساز برای نظام
سرکوب، خود را میان رشتههای تحصیلی نیز نمایان میکند. به نوعی، نظام دست به حذف و محدودسازی رشتههایی زده که سرشار از صداهای معترض است. در این راستا دست به حذف برخی رشتههای هنری و علوم انسانی زده شده و برخی دیگر نیز با عدم صدور مجوز برای فعالیتهای مربوط به آن رشته، محدود شدند.
نظارت از مبدأ؛ گزینش دانشجویی در راستای تبعیض آموزشی
نهادهای رانتی وابسته به حکومت و فشارهای مالی وارده به دانشجویان، نمایی دیگر از سرکوب موجود است. گویی آیندهٔ دانشجو را مبدل به کالایی کردهاند و روزبهروز بر این پولی سازی اصرار میورزند. اقداماتی نظیر کاهش کمی و کیفی خدمات رفاهی، افزایش هزینههای آزادسازی مدرک، محرومیت دهکهای پایین جامعه از آموزش عالی، محرومیت دانشجویان معترض از خدمات رفاهی؛ تنها گوشهای از اقدامات در راستای تبعیض آموزشی است.
لذا جمهوری اسلامی به دلیل آنکه دانشجو همواره توانسته با جامعه همراه شود و در خصوص مسائل سیاسی اظهار نظر کند؛ سعی بر سلب هویت ایشان و انتقامگیری دارد و در این راستا، اقدامات فوق را انجام داده و میدهد تا مقاومت دانشجویی را بشکند.
اما بنا به تاریخ، همان دانشجویانی که نظام سعی بر تسخیر اذهان ایشان پس از انقلاب فرهنگی (۶۲-۱۳۵۹) داشت، در سال ۷۸ کنش عظیمی به راه انداختند. چرا که دانشجو از دل جامعه بیرون میآید و مادامی که خشم عموم جامعه به درستی پاسخ داده نشود، دانشجو نیز به پا خواهد خاست. هویت مبارزاتی دانشجو از بین نخواهد رفت، به شکل دیگری گریبان نظام را خواهد گرفت و منجر به انقلاب خواهد شد.